سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرواز به عرش کبریا
دانشمندان را اکرام کنید که آنان نزد خداکریم اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
>>مهاجر ( دوشنبه 86/2/31 :: ساعت 1:19 عصر)

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

در زمان عملیات آزادسازی ارتفاعات بازی دراز فرماندهی محور تیپ حمله را محسن بر عهده داشت. بچه‌ها در وضعیت سختی قرار داشتند. از تمام نیروهای گردان 9 تنها 6 نفر به ارتفاع 1050 رسیدند. محسن با گلوی تیرخورده به مبارزه ادامه داد. خون آرام آرام از جراحتش بیرون می‌ریخت. نگاهی به پنج همرزمش انداخت. صورت بچه‌ها خسته خسته بود. بلند شد و توانست به یاری دوستانش گردان کماندویی دشمن را به اسارت درآورد. افسر بعثی به اصرار می‌خواست فرمانده نیروهای ایرانی را ببیند بچه‌ها یکی از بسیجی‌ها را به عنوان فرمانده به او معرفی کردند.(1) افسر عراقی در میان حیرت نیروها گفت: «نه این فرمانده شما نیست، ‌او سوار بر اسبی سپید بود اما هرچه به طرفش تیراندازی کردیم اثری نداشت؛‌ من می‌خواهم او را ببینم.» اشک از چشمان همه سرازیر شد هادی غیب بار دیگر آنها را از میان کینه و آتش دشمن نجات داده بود محسن پس از اتمام عملیات در مصاحبه‌ای این مسئله را امداد و عنایت ائمه هدی به رزمندگان اعلام کرد.
1- به علت مسائل امنیتی وزوایی را معرفی نکردند.

قسمتی از وصیتنامه شهید:

نتوانستید جنازه‌ام را به عقبه بیاورید آن را به روی مینهای دشمن بگذارید تا اقلاً جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد. ‌انشا‌الله.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک...


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ